زندگینامه استیو جابز - قسمت سوم

موفقیت ، امید ، سرگرمی

...این وبلاگ سعی داره تا با ارئه راهکارهای زیبا شما را به زندگی خوب دعوت کنه ...

 

زندگینامه
خب دوستان در سومین شماره از وبلاگ ، به سومین قسمت از زندگینامه استیو جابز می رسیم :
دره ی سیلیکان :
دوران کودکی استیو با پاول و کلارا ، از خیلی جنبه ها شبیه همان کلیشه های اواخر دهه 1950 بود . وقتی استیو 2 ساله شد ، دختری بنام پتی را هم به فرزندی پذیرفتند و 3 سال بعد به یکی از آن خانه های دستگاهی در حومه ی شهر نقل مکان کردند . شرکت سرمایه گذاری CITپاول را که مامور استرداد بود به دفتر خود در پالو آلتو منتقل کرد ولی او استطاعت زندگی در آنجا را نداشت . بنابراین به مانتین و یو رفتند ؛ منطقه ای ارزان تر در جنوب .
آنجا بود که پاول سعی کرد تا علاقه اش به خودروها و مکانیک را به استیو انتقال دهد . یک روز در حالی که بخشی از میز کار داخل گاراژش را به پسرش نشان می داد ، گفت : « استیو ، از حالا اینجا میز کار توست » . جابز به یاد می آورد که پدرش او را به ساخت محصولات دست ساز علاقه مند می کرد . می گفت : « فکر می کردم که هوش طراحی پدرم خیلی خوب است . به خاطر اینکه می دانست چطور هر چیزی را بسازد . اگر قفسه می خواستیم ، یکی می ساخت . حصار خانه که شکست ، یک چکش هم به من داد تا کنارش کار کنم » .
پاول جابز به تعمیر و فروش خودروهای دست دوم ادامه داد و استیو گاراژ را با طرح های مورد علاقه اش نقاشی کرد . پدر جزئیات طراحی داخلی اتومبیل ها را نشان پسر می داد : خطوط ، دریچه ها ، نوارهای باریک فلزی و تودوزی صندلی ها . هر روز بعد از اتمام کار ، لباس کارش را عوض می کرد و به گاراژ بر می گشت ، استیو هم دنبالش می رفت . پاول بعدها در جایی گفت :« فکر می کردم که بشود او را با آموزش فنون مکانیک درگیر کار کنم ولی دوست نداشت دستهایش کثیف شود . واقعا ً هیچ وقت به کارهای مکانیکی علاقه نشان نداد » .
جابز می گفت : « من به تعمیر خودرو علاقه ای نداشتم ولی به بودن با پدرم چرا » . گرچه در گذر زمان ، بیش از پیش مفهوم فرزند خواندگی را درک می کرد ولی با این حال به پدرش نیز بیشتر وابسته می شد . یک روز وقتی 8 ساله بود ، عکسی از دوران خدمت پدرش در نیروی دریایی پیدا کرد : « داخل موتور خانه ، پیراهنش را درآورده بود و شبیه جیمز دین به نظر می رسید . این یکی از آن لحظات وای خدا گفتن برای یک کودک بود ؛ وای خدا والدینم سابقا ً خیلی جوان و خوش قیافه بودند » .
از طریق کار روی خودروها ، اولین تجربه ی الکترونیکی برای او حاصل شد : « پدرم دانش زیادی راجع به الکترونیک نداشت ولی در تعمیر خودروها و سایر چیزها ، خیلی با آن ( الکترونیک ) سر و کار داشت . چیزهای ابتدایی الکترونیک را برایم گفت ، خیلی علاقه مند شدم » . الکترونیک برای استیو خیلی جالب بود ، حتی جالب تر از سیاحت داخل آشغال ها برای یافتن قطعات . « آخر هر هفته ، سیاحتی توی قراضه فروشی داشتیم . دنبال ژنراتور ، کاربراتور و از این جور قطعه ها می گشتیم » . به خاطر می آورد که پدرش در پیشخوان مغازه چانه می زد « تاجر خوبی بود ، چون قیمت مناسب هر قطعه ای را بهتر از آدم های پشت باجه می دانست » . دیدن این چیزها به درک تعهدی که والدینش در زمان پذیرش او داده بودند ، کمک کرد « هزینه ی کالج من این طوری بدست آمد که پدرم یک فورد فالکن یا ماشین های تصادفی دیگر را که راه نمی رفتند 50 دلار می خرید ، چند هفته ای روی آنها کار می کرد بعد 250 دلار می فروخت » .
خانه ی جابز و منازل آن منطقه توسط بساز-بفروشی بنام جوزف ایشلر ساخته شده بود . شرکت او بین سال های 1950 تا 1974 بیش از 11000 خانه در بخش های مختلف کالیفرنیا ساخت . ایشلر با الهام از نگرش خاص فرانک لوید رایت در ساخت خانه های ساده پیشرفته برای تمام امریکایی ها ، خانه های کم خرجی می ساخت که دارای ویژگی های از قبیل : دیوارهای شیشه ای از سقف به کف ، طرح های طبقه باز ، ساختار بی پوشش تخته و الوار ، کف های بتنی و درهای شیشه ای کشویی ؛ بودند .
جابز می گفت درک ارزش خانه های ایشلر کم کم در او اشتیاقی را شکل داد تا محصولاتی با طراحی زیبا برای عموم بسازد « من عاشق اینم که طراحی عالی و قابلیت های ساده را در چیزی متمرکز کنم که زیاد گران نباشند» . این را با اشاره به وقار و سادگی آن خانه ها گفت و افزود : « این بینش اصلی اپل است ؛ کاری که در ساختن اولین مک سعی در انجامش داشتیم و همان چیزی که در حین ساخت آی پد هم مد نظرمان بود » .
پاول فرد آرام و موقری بود ، صفاتی که پسرش بیش از آنکه از آنها الگو برداری کند ، می پرستیدشان ...
خب ، این هم از قسمت سوم ؛ منتظر قسمت چهارم باشید.....


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در یک شنبه 1 بهمن 1391برچسب:,ساعت21:33توسط اصغر محمودی | |